مهر زيبا ، پاييز دوست داشتني
ماه مهر هم از راه رسيد با همه خوبيها و سختيهاش، دلم براي دوستام خيلي تنگ شده بود و كلي از ديدنشون ذوق كردم، دلم براي مانتوي بنفش، ياسيه خودم ضعف ميرفت و تيپم رو دوست داشتم، كلاس بندي شديم و بيشتر دوستام بامن توي كلاس خانم اميني بودن ولي مهساي عزيزم توي كلاس خانوم مرادي بود و منو غمگين كرد، زنگ تفريحها اونو ميبينم ولي از اينكه توي كلاسم نيست، ناراحت شدم، استخر هم كه ديگه با من نمياد و كلي از هم دور شديم.
با اينكه اول ساله ولي با وجود كلاس زبان و استخر كمي درسام ميمونه و صداي مادرم بلند ميشه كه برنامه ريزي نكردي، آخه من ساعت يك ميرسم خونه، تا ناهار بخورم و استراحت كنم ساعت پنج شده و بايد برم، آخه چه طوري برنامه ريزي كنم؟ خلاصه بعضي وقتها خيلي دلم ميخواد كلاسها رو بپيچونم شايدم ياد بگيرم توي اين فرصت مشقهامو بنويسم، فعلا گيج شدم و نميدونم بايد دقيقا چي كار كنم.
تا بعد............