تئاتر باغآلبالو
پنجشنبه با مادرم و مهسا و شقايق رفتيم استخر، چند جلسهاي هست كه ميريم استخر شهيد كشوري براي آمادگي تيم شنا و 5شنبه مربي كلي از ما تعريف كرد و گفت فكر نميكردم اينقدر زود پيشرفت كنيد و براي تابستان ما برنامهريزي كرد و ما خيلي خوشحال شديم، عصر هم با پدر و مادرم رفتيم تئاتر باغآلبالو، من چند هفته پيش رفته بودم تئاتر تنتن و راز قصر مونداس و خيلي خوشم اومده بود ولي اين تئاتر جديد براي بزرگترها بود و من خيلي خسته شدم ولي پدر و مادر با دقت نگاه ميكردن و اثري از خستگي ديده نميشد، يه جاهايي خندهدار بود و خنديدم ولي كل داستان در مورد باغي بود كه قرار بود ساخته بشه و هيچ اثري از باغ هم در صحنه تئاتر ديده نميشد، بخش جالب اون شب براي من جيگر خوردن بود كه من عاشق جيگر و بالمرغ سوخاريم، خلاصه اومديم خونه و مادرم قول داد منو به يه تئاتر سراسر خنده ببره. اينم از آخر هفته ما. تا بعد........................ دوستهاي گلم لطفا نظر بديد، وقتي ميبينم كسي نظر نداده، دلم ميگيره. همه شما رو دوست دارم.